دستای کوچولوت
فرشته ما خدارو شکر رفتیم سونو با یک اکیب 3نفری منو مامان طلاوبابایی اخه هممون لحظه شماری میکردیم ببینیمت امروز انقد برامون دست تکون دادی وبرامون بابای بای کردی وقتی دکتر گفت تموم شد باورم نمیشود چقدر زود اخه هنوز دلم میخواست میدیدمت.نمیدونم چطور خداروشکر کنم به خاطرسلامت بودن شما دکتر دماغت نشونمون داد انقد مماغ چوچولوی دارییییییی فکر کنم مماغت شبیه خودم بشه. راستی خاله مهیا هم بود نینی خاله مهیا ازشما3روز بزرگتره خاله مهیا میگفت بابای وقتی از اتاق در میومدانقد خندون بوده که همه بهش نگاه میکردن.
نویسنده :
فایزه
0:58