محمد متین مامحمد متین ما، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

پسر زیبایم

بدون عنوان

 سلام     بلاخره بعداز ۳۹هفته و۱روزانتظار صبح یک روز قشنگ بهاری درتاریخ۹۳/۱/۲۳ساعت ۹:۱۵ دقیقه به اذن خدا محمد متین ما چشمای خوشگلشو به روی این دنیای خاکی باز کرد و ماروبا اومدنش غرق شادی کردومن                                  مادر شدم
9 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

 خدایا شکر....خدایاشکر.... شکر برای همه چیز  ...........ممنونم که منو لایق این حس دونستی حس زیبای مادر شدن خدایا کمکم کن بتونم از این فرشته اسمونی به خوبی مراقبت کنم و اون رواون جور که تومیخوای تربیت کنم .خدایاااا دوستت دارم 
8 ارديبهشت 1393

عید93

سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت عزیز دل مامان وبابا گلم الان حدودا یک ماهه که من وبابای  مشغول اماده کردن خونه هم برا عید هم برا اومدن شما هستیم دست وپنچه بابای هم درد نکنه خیلی زحمت کشیده .نمیدونی چقدر دلتنگ دیدنتیم امسال تنگ ماهی ما 3تا ماهی داره یکیش منم یکیش بابایی یهدونه هم دم سفید که با بابایی به نیت شما انتخابش کردییم.ایشالاه سال بعد خودت کنار سفرمون میشینی وبا ماهی بازی میکنی. پسرکم دایی ها هی سراغتو میگرن امروز دایی مصطفی میگفتم من دیگه صبرم تموم شد پس کی میاد نینیش مااااااااا. مامانی این ماه اخری خیلی سخته اصلا نمیتونم تکون بخورم نفسم بالا نمیاد فقط از خدا صبر میخوام که بتونم ازت خوب مواظبت کنم اخه تو امانت خدایی. ...
29 اسفند 1392

اولین عکس رسمی پسرمون

سلام پسرم سلام قشنگم سلام خوشگل مامان مامانیم الان حدود6هفتست که مامانی نتونسته بیاد وبلاگت رو به روز کنه این مدت اتفاقای زیادی افتاده مامانییه روز بیحوصله بوده  یه روزخسته یه روز...... خلاصه شما تواین مدت خیلی بزرگ تر شدی ودیگه توشکم مامانی برات جانمونده دیگه نمیتونی زیاد وول بخوری الان35هفتست که خداشمارومهمون دل مامانی کرده فقط 5هفته دیگه مونده تاما روی ماهتو ببینیم مامانی داره لحظه شماری میکنه برا اولیین نگاه بینمون اون لحظه که با چشمای کوشولوت ذل میزنی به چشمام مامانیم یه اتفاق مهم افتاده این هفته مراسم عقد کنون دایی مرتضی بود.ماهم سرگرم مراسم یه تفاق مهم دیگه هم این بود که من وشما وبابایی باهم رفتیم اتلیه واولین عکس رسمی...
27 اسفند 1392

تولدت مبارک عشقم

تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم احسانم   تو را به خاطر عطر نان گرم براي برفي که آب مي شود دوست مي دارم تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم تو را به جاي همه کساني که دوست نداشته ام دوست مي دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم براي اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت لبخندي که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست مي دارم تو را به خاطر خاطره ها دوست مي دارم براي پشت کردن به آرزوهاي محال به خاطر نابودي توهم و خيال دوست مي دارم تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم تو را به خاطربوي لاله هاي وحشي به خاطر گونه ي زرين آفتاب گردان براي بنفشیِ بنفشه ها دوست مي دارم ...
18 اسفند 1392

پسرم وباباییش

سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت پسرکم عسلکم قشنگم خوشگل مامان شما الان ٢٨ هفته و٤روزه به لطف خدا تو دل مامانی جا خوش کردی واروم ارو داری بزرگ میشی مامانیم الان ٢هفته است تکون خوردناتو قشنگ حس میکنم همچینی اونجا پشتک وارو میزنی که فک کنم قراره یه ژیمناستیک کار ماهر بشی وول خوردنات انقد مشخص هست که وقتی کسی کنارم هست متوجه تکونات میشه. حالا بگم از تله پاتی قوی بین شما وبابایی. اون شب مثل همیشه بابایی دراز کشیده بودو سرشو گذاشته بود روپاهای من ودستشم رو شکمم با شما حرف میزد که شما شروع کردی به سکسکه کردن ظربه  هایه کوشولو میزدی به دست بابایی اونم کلی ذوق کردو قربون صدقت میرفت.چند دقیقه از این اتفاق نگذشته بود که بابایی هم شروع کر...
8 بهمن 1392

بدون عنوان

  شما که زیبائید تا مردان زیبایی را بستایند و هر مردی که به راهی می شتابد جادویی لبخندی از شماست و هر مرد در آزادگی خویش به زنجیر زرین عشقی ست پای بست عشق تان را به ما دهید شما که عشق تان زندگی ست! و خشم تان را به دشمنان ما شما که خشم تان مرگ است   ...
25 دی 1392

هدیه اقا

سلام فرشته اسمونیم پسرم گلم امروز میخوام بهت در مورد یه قطعه از بهشت بگم این جا تو این دنیای خاکی یه جای هست یه تیکه از بهشته پسرم این تیکه از بهشت جایگاه اقامون امام زضاست حرم اقامونه جایه که مامانی لذت یک لحظه نشستن ونگاه کردن به ایون طلاشو با هیچ چیز عوض نمیکنه پسرم فرشته اسمونیم مامانی خیلی مدیون ایشونه مامانی عاشق امام زضاست. یه جورای شما هدیه اقا به مایی الان مامانی بدجوری دلش هوای حرم اقاشو کرده دلم برا ایون طلاش یک ذره شده شما که الان پیش خدایی ازش بخواه بعد اومدنت قسمتمون کنه باهم برسیم پابوسش ایشالاه.   ...
21 دی 1392

دلتنگی

سلام به روی ماهت مامانی پسرمممممممممممم دلم برا خودت برا بوی تنت برا لحظهای که اب دهنت ولو میشه تنگ شده پسر خوشگلم دیروز همچینی داشتی به مامان ابرازعلاقه میکردی که نگو فک کنم از سمت چپ شکمم اگه یه سوراخ بود خودتو مینداختی بیرون نمیدونم اون تو چه حسی داشتی ولی هرچی بود خیلی حیس قشنگی بود ناز مامان عسل مامان کم کم به امید خدا داریم برا اومدنت اماده میشیم مامانینم ازخدا بخواه مواظبت باشه تا سالم وسلامت بیای بغل مامان میبوسمت.   ...
19 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر زیبایم می باشد